دوتا خل و چل
و منو تو عمل انجام شده قرار داد
قرار شد فردا صبح زود تا ظهر بیاد اینجا
من موندم چجوری خروجی نمیگیره
من موندم کی خام رفت خونه دوستم
کی درس بخونیم
کی با تو حرف بزنیم
جیییییییییییییغ
حوصله غرغر دوستمو ندارم که قراره دیر برم
____
عاقا نصف ملت آیفون دارن
بقیه چیکار میکنن
تو هم همون کارو خای کرد
4تا گوشی دارماااا
این خراب شد اون
الانم بحث میکردم با مامانم
من میگم آیفون یا اپل
اون میگه همین اندروید هم خوبه ک
البته از ی لحاظ اره خوبه
این روزا تو ایران برنامه اندریود بهتر گیر میاد تا اپل و آیفون
خراب هم خدایی نکرده بشه
راحت تر درست میشه
میشه فردا حرفید؟
خابم گرفت در حد بسته شدن چشمم گفتم بیام عملی کار کنم
همه ی سعیمو میکنم امروز تمومش کنم که فردا بتونم باهات بحرفم خیال راحت
فقد یه بچه ها زنگ زد بیاد با ما بخونه
همه ی سعیمو کردم که بفهمه نمیخاممممم بیااااااد
اما رفته بود انگاری فاز خر زدن
دوستمم که میرم خونش با اینی که میخاد بیاد لجه در حد لالیگا گفتش نه نیااااد
محمد فقد دعا کن که نیاد منم کتابو امروز تمومش کنم فردا بشه حرف زد
گوشیم به دیار باقی شتافت
گوشیم خراب شد
لمسش کار نمیکنه
این بار دومه ک خراب شده لمسش
با وجود اینکه خیلی دوس دارمش
ولی اینبار نمیبرمش تعمیر
باس ی گوشی جدید بخرم
ترجیحا اپل یا آیفون
اگه پدرمادر گرام گیر ندن البته
بنظر شما په مدل گوشی بگیرم بهنره؟
من زیاد تو بازار گوشی نیستم
فقط تنها چیزی ک واسم مهمه
دوربین و کارکرد باطریش هستش
خداااااااااااایاااااااااااا نمیدونم به چه شکلی شکر گزار باشم ک لطف هاتو بتونم گرامی بدارم :(
بابام تو حیاط خونه
بچه ها رو جم کرده
با هم شعر میخونن
هر کس ی چیزی میخونه
شعر مخصوص بابام
النگ و دولنگ بازی میکنن مثل پلنگ
ههههههه
خدااااایاااااااا دمت گرممممممم
عجب بابای باحالی دارماااا
الان هم صدای موتور شد
به احتمال 99% رفته با بچه ها موتور سواری
از قرار معلوم فردا با بابام میرم تفریح
با همکاراش میره کلاته پشت کوه
تا حالا نرفتم ولی بابام میگه نزدیک شاسکوه هستش
خدااااااایااااااااااااااا خدایییییییش خیلیییییییی خداااااااااییییییی
خخخخ
دلیل آرامشم تویی
میدونی درسته منم خیلی بدم
فکرشو ک میکنم اگ این محدودیت ها رو نداشتم
شاید الان مثل همه همسن و سالام
درگیر چیزای مسخره بودم
هیچوقت اینقدر پیشرفت نمیکردم تو زندگیم
درسته همه تو نگاه اول فکر میکنن منم یکی ام مثل اونا (مثلا رضا ک بهم میگه : دختر باز خخخخخ)
ولی مهم باطن هستش
ک اونایی ک باید یدونن
خداروشکر چیزایی که لازمه رو میدونن
خوب باش گله من
از دست پدر مادرت نمیخاد ناراحت باشی
بدون حمایت اونا اصن زندگی هیچیه
حمایتشون میتونه حتی یه لبخند باشه
از تشر و سرکوفتاشون هیچکس به ذلت کشیده نشده
شاید چون دوران کله خری ماست و
غرورمون زیاده
حس میکنیم غرورمون شکسته شده
محمد جونم بیا کاشون
دو روزه دلت یه عالم برای سر کوفتای باباتم تنگ میشه
خودش که هیچی
من خودم به جای مامان و بابا و آبجی و هفت پشتت بهت گیر میدم
فقد تو خوب باش
___
ماه من
نبینم گرفته باشی
که شهری را
به نماز آیات
وا میدارم
سرکوفت زندگی مو میخورم
نمیدونم چی بگم
فقط از همینجا اعلام میکنم
پدر گرامی
اگه من زندگیمو -کارامو-حرفامو و .....
از شما مخفی میکنم
تمامش مقصر خودتونید
فقط بلدید مسخره کنید آدمو
به جای اینکه امید بدید
تشویق کنید
پشت و پناهم باشید
حمایتم کنید
همیشه جبهه مخالف منو گرفتید و
میخواین هر جور شده منو ضایعم کنید
نه تنها وقتی بین خودمون حرف میزنیم
بلکه جلو بقیه هم همیشه خدا اینجوری بوده
و الله اعلم که تا کی خواهد بود
----
واسه همینه میخام برم
میرم ی جایی باشم ک خودم باشم و خودم
جایی ک کسی بازپرسی نشم واس کارایی ک میکنم
(البته بازپرسی میشم ولی اونقدر درکم میکنه ک اگ چیزی بگم مسخرم نکنه)
میرم جایی ک هر وقت خواستم کاری انجام بدم سرکوفت موقعیتمو نخورم
مگه تقصیر من چیه ک خانوادم فرهنگی هستن؟
مردم زر مفت زیاد میزنن شما چرا حرص میخورید
چه اشکالی داره مردم بگن فلانی پسرش کار میکنه
کار ننگ ک نیست
من دلم میخاد رو پای خودم واستم
دلم میخاد کارگری کنم
ولی دستم رو جلو شما دراز نکنم
اووووغ میگیرتم با این سن و سال بیام بگم بابا مامان پول بده
تقصیر خودتونه کنارتونم ولی کلی از شما دورم
امان امان
ریاضی رو رفتم بنویسم اصن سر در نمیاوردم
عین خر تو گل گیر کردم
موندم من چجور امتحان نهاییشو خام داد
روحم پر فتوح که وقت خودش ننوشتم
دوستمم که زنگ زد برم خونشون نمیتونست بیاد اینجا
از خاب بلند شده بودم هاپو دنده لج تا گفت بیا خونمون گفتم... برات خخ (بی ادبم خودتونید)
هی گیر داد منم فقد گفتم نه آخرش گفت الایی بمیرم بش گفتم باشه خدافظ خخخ
نهایت احساساتم
حالا باس خرش کنم بیاد ریاضی واسم بنویسه
بعدش ک تلفنو قطع کردم آبجیم گفته چقد بی ادبی این حرفا رو کجا یاد گرفتی
بش میگم این حرف که دیگه یاد گرفتن نمیخاد
قانع شد هیچی نگفت خخخ
عجب روزی بودا امروز
امروز ی روز عااااااالی بود
صبح زبان من تنها نمره کامل کلاس رو گرفتم
بعدالظهر دیرتر رسیدم
استاد میگه خوب شد اومدی
ی امید واسه درس دادن پیدا کردم
جلسه آخره فکر کردم نمیای خخخخ
از اول تا اخر پا تخته بودم سوالات رو حل کردم
مسیر برگشت
طبق معمول مسیر دو کیلومتری دانشگاه تا میدان امام رو داشتم پیاده میومدم که یهویی جلو نمایشگاه اتومبیل الماس(همونجا ک ماشین شاسی بلندش باعث میشه کلی پیاده روی کنم تا بتونم ی دل سیر نیگاش کنم -دیووونه هم خودتونید-)ی ماشین نگه داشت
تاکسی نبودااا
ی پسره جوون بود متولد 67 (خودش گفت بین راه)
باهاش گیر صحبت شدم اونم لیسانس کامپیوتر بود
ولی الان داشت حقوق میخوند
اومدم سر راه ی ماشین (تربتی تریاکی)منو سوار کرد
همین پیاده شدم اول روستا
رمضون(رمضان) عمه منو دیده میگه ما که بنظر اقوامیم
میگم اره خو
خیلی هم اقوامیم
بلاخره اونم منو تا جلو در خونه رسوند
خخخخ
عجب روزی بودا
خدایاااااااااااا شکرت
C#
بیشهووووور دستشم نزدم امتحان تئوری که خیلی خوب بود.
همه برنامه های کتابو نوشته بودم تو فلش بردم
یعنی ژوووووون یه سوالش ک عین خودش اومد به نرگس و دوتا بچه های دیگه هم داده بودم
همه کامل گرفتیم
فقد زهرا خرررررررررررر نگرفتش کاملیه سوال دیه هم بود نصفشو نوشتم نصفشم کد کپی کردم
امتحان عملی دادیم در حد لالیگا
حرف درسی
حالا هر چیم من غدم و چشم رو نمیگفتم اما راستی راستی جدی بودیاااااااا
تازه چن بار جدی شدی تلفن رو قطع کنیااااا
من موندم چرا اصن حساب نمیبرم
اماااااااااااااا خیلیممممممممممم نامرررررررردی
آرزوووووووومه ساراجونتتتتتت موهای فر بورش شپش بگیره بره کچل کنه
جیییییییییییییییییغ
اصن خوب کردم گفتم 100 تااااااااااا
تو اگه تونستی بیا قلم پامو بشکن اِندِن دِن خخخ
حرف درسی که من با صدتا بزنم چیزی نیست
اما تو نه هاااااااااااااااااااا
جیییییییییییییییییغ
بالاخره ثبت نام انجام شد
هرچی من تنبلم تو کاری ای خخخ
___
تاریخ 20
صبح یه تاخیر بیست دقیقه ای رفتم سر جلسه
زنگ رو زده بودن
نرفتیم
معاون عصبی شد درو قفل کرد بازم نمیکرد
منم خیال راحت داشتم صبحونه میخوردم
میخوندم میخندیدم
مدیر در حال انفجار اومد
و با داد و بیداد به ما گوشزد کرد خیلی چیزا رو
رفت عین اسگل میخندیدیم با فاطمه
یهو اومد داد زد پاچه گرفت من انقدر حرف زدم و باز میخندید
هرکس میخنده میخاد شهریوری بشه بره اونور بقیه تعهد بدن برن سر جلسه
نه اینکه قد بلندی و هیکل درشتی ندارم فرز بدون تعهد از زیر دست بچه ها رفتم
امتحان فوق العاده ژوون بود
بعدم رفتیم کافی نت
دو ساعت اونجا بودیم
شانس که نداریم
یبار نت قطع شد
سیستم هنگ کرد
کدمو اشتباه زده بود
تا ویرایش کنه و یه تغییراتیو بده
دوساعت شد
با زهرا پیاده اومدیم
یهنییییی پختیماااا
خورشید خانوم لامصب میتابونه در حد لالیگا
عاقای خونه
از 7 تا همین الان هم تمام اتاق ها رو مرتب کردم
و خونه رو جارو زدم
بعدم حیاط رو شستم
تا ظهر هم تنهام
اجیم رفته امتحان زبان
بابام رفته مدرسه امروز امتحان نوبت اون بود باس میرفت
مامانمم که چهارشنبه ها مدرسه نمیره تا 12 احتمالا طول بکشه دوره قرآن خوندنشون
با این اوصاف نهار ظهر هم پای منه خخخ
اوووووم
آبگوشت درست کنم خوبه؟
--------------------------------------------------------------
اینم بگم همه کارا انجام شده و همه چی مرتبه
فقط باید تو خونه بشینم یکی بیاد خواستگاریم
چنین پسر خونه داری کجا پیدا میشه والا؟
دختر ب گرد پامم نمیرسن هههههههه
------------------------------------------------------------------------------
امروز دین و زندگی سال دوم و سوم و پیش رو هم ب کل تموم میکنم
ان شاالله
جیییییییییییییغ
روح اون نفری که بخاد با محمد دوست بشه رو پر فتووح میکنم
جییییییییییییییییییغ
ملت چقده بووووووووق هستن
هی میخام فحش ندم نمیزارن که
محمد اهل این ل.ا.ش.ی بازیا نیست برووو خدا روزیتو جایی دیگه حواله کنه
قبوله
من انقد بلدم خر بزنم و خودمم نمیدونستم؟
___
عاقا تولد حضرت علی اکبر(ع) رو تبریک میگم به همه
مخصوصا جوونای باحال
تو این روزای باحال یه آمین بگید واسه قبولی من و محمد
اونجایی که مد نظرمون هست
مرسی
___
شرطتتم قبول عاقا محمد من
کلی اتفاق تازه
از راه اندازی سیستم PC آقای ابراهیمی
تا برگشتن متین از مشهد و دیدن رضا بعد مدت ها
فردا احتمالا شهر
قرار متین
ولی با توجه اینکه دادگاه هم فردا برگزار میشه
شاید نرم
اون قسمت شهر اگه دیده بشم
واسم شر میشه
شاید فکر کنن واس دادگاه اومدم
دلم هیجان میخاد
اما دیگه حسش نیست اصن
از اولشم زورم میومد بخونم خخخ
به آجیم میگم به محمد بگو به مهرداد... بگه از خاهرش سوالاشو بگیره برام
بیشوور بهم توجهی نکرد
تاریخ خیلی میدوسمااا اما نمیاد حس خوندنش
هرچند تموم شد
__
به مدرسه زنگ زدم برا ثبت نام کنکور بپرسم
گفت برو کافی نت
با زهرا قراره بریم ساعت چند خدا عالمه
حس عجیب
ی حس عجیب
تمام وجودمو فرا گرفته
نمیدونم چمه
احسام میکنم قراره اتفاق بدی بیوفته(سبحان الله)
سردرگمم
حوصله ام سر رفته
با افکارم درگیرم
حال و هوای عجیبیه
خدا به خیر کنه
--------
دیووونه ی من
چرا اینقدررررررررررررر ما به هم شبیهیم؟
نه آخه چرا خداییش؟
هااااا :/
کمی حرف دل
تو گلوم گیر کرده
دلم یکی رو میخاد بشینم ی دل سیر باهاش دردودل کنم
من الان مرد نیستم؟
یا هستم؟
یه جایی شاعر میگه:
مرد اون نیست که ترسو ول کنه
مرد اونیه که بتونه دردودل کنه
پس این اشکای لعنتی واسه چیه؟
اه دارم چرت میگم
کلی خوشالم از خوشالیت
تمومم نمیشه لامصب
انقدرم کند پیش میرم
بینش شونصد بار خابم گرفته
دوره موندم باس تو خاب بکنم
همون نمونه سوالارو حل کنم کلامو میندازم هوا
شونصد نفرم امروز گفتن کنکور کاردانی برداشته شد
یه دوما هم به یه بچا گفته معلممون سر کلاس گفت بخشنامه اومده کنکور برداشته شد
اما من رفتتم سازمان سنجش فقد مهلت ثبت نام کنکور افزایش داده شده بود
کلییییییییی بـــــچــــــه
سلااااااام زندگیم
جااااااااات خالی
رفته بودیم سر مزار
همه مردم اومده بودن
خیلیییییییییییییییییی باحااااال بود
ما دوتا خواهر برادر عین دیوونه ها
من ی بچه رو نشون میکردم
زهرا میرفت دستشو میگرفت میاورد
خخخخخخخ
ماماناشونم ک میومدن
میگفتیم بچه تون خیلی ناز بود دزدیدیمش
با یکی ک کلا عکس گرفتم واست خخخخخ
خواهر دوستم رضا(کوثر )منو بین جمعیت دیده اومد بغلم
حالا مامانش هر چی گیر داده بیا میخوایم بریم خونه نمیرفت پیش مامانش
میگه من با محمد هستم شما برید
ههههههههههههه
به مامانش میگم خو شما بریدبا ما میاد
هر وقت خسته شد میارمش خونتون
معررررررررررررکه بووووووود امرووووووووز
راستییییییییی
فردااااااااا همین رسم رفتن به سر مزار اموات تو روستا هم هستش
یعنــــــــــــــــــــی
دوبـــــــاره کلـــــــــــــــــی
بـــــــــــــچـــــــــــــــــــه
جاااااااااااات خالییییییییییییییییی نفســـــــــــــــــــــممممممممم
من که مُردم
من اس دادم نزنگ
مامی اومده بود
قطع کردم بار اول مامان گوشیو برداشت
مردم و زنده شدم گوشیو گرفتم که قطع کردم
بعد زنگ زدی که به عنوان زهرا حرف زدم
انقدرم همه چیزو عادی جلوه دادم
اولش فک کنم شک کرده بود
اما الان الهی شکر خوب شد
محمممممممممممد من دیشبو یادم نرفته ها
جیییییییییییغ برا سیب زمینیش
__
الایی فداتشم
صبح خاب خاب بودی بیدارت کردم
یادم نبود که قرار بود بیدار بمونی
____
دیگه دینی رو نمیفهمم
از بعد از صبح تا حالا
کی بشه تموم بشه دیه
اصن حواسم دیه به دینی نمیره
تا مامی نبود به آبجیم گفتم به مامان بگو عارفه عروسی نیاد
ابجیم گفت، اول ک قبول نمیکرد
تا با اصرارهای پشت سر هم
بنده عروسی را نرفتم
و در خانه مینشینیم و دینی میخانیم
منم دلم بیخالی زهرا رو میخاد
صبح میگه دیر پاشدم عصرم خابم گرفت خابیدم
ای روحت مزین زندگی
تو برام عزیزی
من که دقیق از حرفت سر در نمیارم
اما عزیزه من آخه اینو بدون
من قراره برات با همه فرق داشته باشم مگه نه؟
میدونی هم که من اهل تمسخر و ... نیستم
اگه فک میکنی با در میون گذاشتن حرفات آروم میشی
مدیونی باهام حرف نزنی
اگه واقعا نمیشه در میون گذاشت
بدون همه سختی ها هم یه روزی تموم میشه
پس از خودت تاسف نخور
از خودم مُتِنَفرم
ی چیزایی هست ک آدم به هیچکس نمیتونه بگه
چون میشه بی ادب میشه آدم گناهکار
در حالیکه چیزیه ک خود خدا تو وجود
ادم قرار داده
و همین هاست که آدمو ذره ذره نابود میکنه
آدم میشه ی مرده متحرک
والسلام نامه تمام
واقعاکه
واسه خودم متاسفم
خواب
__________
من به قدرت خدا تو تشابه یکسانمون شدیدا ایمان دارم
دیشب منم تو خاب داشتم فرار میکردم
آدم دنبالم نبود ولی شهر داشت یجوری میشد فرار میکردم
اما تو خاب بعدیم داشتم از دست کسی فک کنم فرار میکردم
و بر عکس تو من دیشب قدرت پرش رو داشتم یه منطقه ی طولانی رو
تو هوا بودم
با وجود همه ی اینها دیشب از هیچی تو خوابم نترسیدم
خواب های عجیب
--------------------
این خواب های این چند روزم خیلی عجیبه
پریشب: نرگس و ساختمون 4 طبقه و دوستی با پسره موفرفری و دوستش
بچه های محله تون--ترسیدن تو و فاطمه خانوم از من
آخرم اون جمع و رقص و فیلم گرفتنشون
------------------------------------------------------------
دیشب رو نمیدونم چیکار کرده بودم
چند نفر دنبالم بودن
از خیلی جاها رد شدم
همچنان دنبالم بودن
دیشب تو خوابم خیلی میخاستم از قدرت پرش های بلندم استفاده کنم
ولی نمیشد
با همون وجود
دیوار های بلند و ارتفاعات بلند رو پشت سر میزاشتم و خوب تونستم خودمو مخفی کنم
مگه داریم؟
__
خسته شدیم بسی
هر چی از روستا بود پتو فرش کوچیکا و موکت اورده بودن
کمر همت رو قشنگ بسته بودم تازه از بستن که گذشته بود
گره کور زده بودم
خودمم مونده بودم من و این همه کار آخه مگه داریم؟؟
مخاطب خیلی ....
نمیدونم کی هستی؟
نمیدونم محمد رو میشناسی یا نه
اما بدون امیدوارم به حق همون امام رضایی که
وساطت کردی باهاش که با محمد باشی
امیدوارم به راه راست هدایت بشی
و شعور و فهمت به اندازه ای برسه که بفهمی
وقتی دونفر همو دوستدارن
نباید اومد وسط رابطشون
وقتی این رابطه دو نفره هست دوستداشتنش
وقتی میای ابراز علاقه میکنی
فقد و فقد از طرف من فحش نثارت میشه
همین
ریاضی بیشوووور
تا هفت میخوندم
امتحان رو فقد خوشالی میکنم پاس میشم
لامصببببببببب چقد سخت بود
یه برگه تقلبم برده بودم
وسط جلسه در اوردم
یهو مدیر اومد تو ردیفم دو تا صندلی جلوتر
چناااااااااااان اخمی کرده بود
ترکیدم از ترس
ناظر جلسه اومد دور صندلیم چرخید
نشست رو صندلی مراقبی ک پپیشم بود
ینی مررررررررررررررردم از ترس
میگفتم تو دلم به جون مامانم غلط کردم
دیه تقلب نمیکنم
برگه رو زیر پام گذاشته بودم تا اینا برن
حالا که رفتن برگه گم شده بود
هی دست میکشیدم به صندلی پیدا بشه
آخرر پامو اوردم بالا
شاننننننس ینی نیافتاده بودلبه صندلی بود
به معاون میگم بخداااااا میخاستم یه فحش تهش برا طراحش بنویسم
از مدرسه اومدم تا حالا یه بنددددددددد خابم
به ولای علی قسم
بعد دیدن اون کلیپ هر وقت فکرشو میکنم
گریه ام میگیره
یه آدم چقدر میتونه بی وجدان باشه؟
اون طفلی چه گناهی داره
خدا اون رو اونجور آفریده
تو رو سننه؟
به ولای علی قسم
اون یارو دم دست من برسه
مگر معجزه بشه ک زنده بیرون بره
ی تنفر خاصی پیدا کردم نسبت بهش
حال و هوای ماه رمضان
از 5 صبح بیدارم ههههههههه
بکوب میخونم
کلا مُخَم رد داده این آخریا
حال و هوای ماه روزه بهم دست داده
به یاد ماه رمضان هایی ک کله صبح میرفتم کوه
وقتی برمیگشتم چنان خسته بودم که تا خود اذان مغرب و عشا میخوابیدم
اگ نماز ظهر نبود که دیه معرکه بود هههههه
مثلا خدا ی استثنا قایل میشد واس نماز های ظهر تو ماه رمضان
گرسنمه
هعی میخام چیزیبخورم
پیش خودم میگم نه روزه ام باطل میشه خخخخخ
باز میگم دیووونه
هنوز مونده تا ماه رمضان
تو روح امتحانا
یه لحظه چشمو بستم باز کردم ساعتو ببینم چشام تار بود نمیدیدم
هی چشمو فشار دادم ببینم
گفتم یه لحظه ببندم دیدِ چشم خوب بشه
بستم باز کردم دیدم پنج و 17 دقه شده
ینی آتیش گرفتم
پیشونیمو زدم تو بالشت
خوندم خوندم
و تنها کاری که سر جلسه تونستم بکنم
این بود که گند بزنم
همین